
۳-۴٫ کارکردهای جنبش های اجتماعی
در جنبشهای اجتماعی سه کارکرد را میتوان ملاحظه کرد: (گی روشه،۱۳۶۶)
- رابط یا میانجی بودن؛ جنبشهای اجتماعی از طریق شناساندن جامعه و ساختهای آن به اعضا و تأثیر بر افزایش مشارکت و حفظ منافع گروهی، نقش میانجی را به عهده دارند.
- ایجاد و بالا بردن آگاهی جمعی؛ آگاهی جمعی یعنی جامعه نفع خود را در مییابد و به آن وقوف حاصل میکند و به موقعیتی که کنشها را ایجاد میکند و نیاز به دگرگونی را به وجود میآورد آگاه میشود.
- ایجاد فشار؛ جنبش بر نخبگان و یا دولت به راههای مختلف از قبیل مبارزات تبلیغی، اعتصاب، تحریم، تظاهرات و … فشار وارد کرده و بر توسعه تاریخی جوامع اثر مینهد.
بر این اساس تاریخ آمریکا همواره صحنه خودنمایی جنبشهای اجتماعی مختلف با اهداف و مطالبات متنوع بوده است. این جنبشها خاستگاههای گوناگون صنفی، نژادی، مذهبی، اقتصادی، سیاسی و … داشتهاند و بعضا به پیروزی و تحقق مطالبات و اهداف خود دست یافتهاند. در ادامه به بررسی اجمالی این جنبشها میپردازیم.
۳-۵٫ مهمترین جنبشهای اجتماعی در تاریخ آمریکا
۳-۵-۱٫ جنبش قدرت سیاهان؛
پس از تصویب قانون حقوق مدنی در سال ۱۹۶۴ انتظار میرفت که وضعیت سیاهپوستان در امریکا بهبود یابد اما این روند بسیار کند بود. سرانجام پس از قرنها، سیاهان آفریقاییـ امریکایی به حاشیه رانده شده؛ برای کسب حقوق خود به پا خواستند و برای تحقق این هدف شروع به تشکیل جنبشهای فرهنگی و اجتماعی کردند. (هفته نامه تایم،۲۰۱۲)
۳-۵-۲٫ جنبش حقوق مدنی؛
بیستوهشتم آگوست سال ۱۹۶۳ میلادی، بیش از ۲۰۰ هزار تن به واشنگتن دیسی آمدند تا ثابت کنند که معترضان برای رسیدن به خواستههای خود و قدرتمند بودن لزوما نیازی به خشونت ندارند. این گروه که ساعتها بهطور مسالمتآمیز به تجمع خود ادامه دادند خواستار برابری حقوق سیاهان و سفیدان در ایالات متحده بودند. به لطف سخنرانی قرا “مارتین لوتر کینگ” با عنوان “من رویایی دارم” این گردهمایی در تاریخ امریکا ثبت شد و یک سال بعد قانون (تساوی) حقوق مدنی تصویب شد.
۳-۵-۳٫ جنبش حق رای زنان؛
قانون اساسی امریکا در اوائل قرن بیستم دستخوش تغییرات بسیاری شد اما شاید هیچ یک از این تغییرات از متمم ۱۹ که بهطور رسمی به زنان حق رای میداد مهمتر یا مثبتتر نبود. جنبش حق رأی زنان در سال ۱۸۴۸ به یک جنبش اجتماعی گسترده در امریکا بدل شد، جنبشی که نتیجه آن تصویب لایحه حق رای زنان در سال ۱۹۲۰ توسط کنگره بود، لایحهای که پیشنویس آن ۴۱ سال پیش امضا شده بود. (همان منبع)
۳-۵-۴٫ جنبش ضدجنگ؛
در امریکا تظاهراتهای ضدجنگ زیادی برگزار شده اما شاید هیچ یک از آنان به گستردگی مخالفتها با حمله امریکا به ویتنام نبوده است. در پاییز سال ۱۹۶۹ میلادی بیش از ۵۰۰ هزار تن در واشنگتن علیه جنگ امریکا با ویتنام تظاهرات کردند. این تظاهرات بزرگترین گردهمایی اعتراضی در تاریخ امریکا باقی مانده است. به رغم اعتراضهای گسترده جنگ سالها ادامه یافت. (همان منبع)
۳-۵-۵٫ جنبش کارگری؛
از کارخانههای نساجی در ماساچوست که در آن نخستین اتحادیهها کارگری شکل گرفت، تا اعتصابهای کارکنان راهآهن در مناطق جنوبغربی به رهبری شوالیههای کارگری، همگی موفقیتهای چشمگیر تاریخ جنبش کارگری در امریکا هستند. (همان منبع)
۳-۵-۶٫ جنبش ضد جهانی شدن؛ مخالفان جهانی شدن سیام نوامبر ۱۹۹۹ میلادی و زمان برگزاری نشست سازمان اقتصاد جهانی (WTO) در سیاتل امریکا در خیابانهای اطراف محل برگزاری نشست، تجمع و به شبیهسازی قوانین اقتصاد جهان اعتراض کردند. معترضان معتقدند که چنین قوانینی شکاف میان غنی و فقیر را افزایش میدهد. (همان منبع)
۳-۵-۷٫ جنبش اجتماعی پیشرو؛
رکود اقتصادی سال ۱۸۹۳ اولین بحران سرمایه داری را رقم زد. کشاورزان به علت کاهش سریع قیمت تولیدات کشاورزی از پرداخت دیون خود ناتوان شدند و ناکارآمدی سیستم سرمایه داری پی آمدهای اجتماعی را سبب شد در این میان جنبش اجتماعی پیشرو که در بطن عصر زر اندود، صورتهای اولیه خود را ترسیم ساخته بود، در عصر بحران اقتصادی از گستردگی و عمق فراوان برخوردار شد. کارگران صنعتی که در قالب اتحادیه ها و تجمعات کارگری سازمان دهی شده بودند، به تدریج به یک نیروی فعال اجتماعی تبدیل شدند.(دهشیار،۱۳۹۰ )
گروه های پیشرو اجتماعی به چالش گزاره های بنیادی نظام سرمایه داری پرداختند و خواهان دخالت دولت در قلمرو اقتصادی شدند.
از دیدگاه این گروه ، دولت در کنار وظایف سیاسی، دارای وظایف اجتماعی است لذا لازم است دولت به عنوان یک بازیگر در قلمرو اقتصادی فعال شود تا موازنه لازم بین صاحبان انحصارهای مالی و اقتصادی و اقشار مختلف مردم را به وجود آورد.
جنبش پیشرو توانست از تنوع و اجماع نظر نخبگان سیاسی در خصوص توسعه اقتصادی بعنوان یک اولویت ملی برخوردار گردد و صاحبان ثروت را که قلمروهای مالی و اقتصادی را کاملاً در اختیار داشتند، بهره مند از دفاع و حمایت دولت نماید. با وجود بحران اقتصادی و گستردگی آن جنبش پیشرو با ایده دست نامریی غول های اقتصادی، تمرکز ثروت و انحصار آن را امکانپذیر دانست. در واقع بحران ۱۸۹۳ در بطن حرکت آمریکا به سوی دستیابی به جایگاه یک قدرت بزرگ اقتصادی شکل گرفت. (همان منبع)
جنبش پیشرو که در شهرهای بزرگ رو به گسترش بود، نتوانست اندیشه های خودپیرامون اصلاحات مورد نظر را به ساختار سیاسی تحمیل نماید. دستگاه قانونگذاری کمترین الزامی را در گستره اجتماعی نمییافت که قوانین حاکم بر حیات اقتصادی را تغییر دهد. با وجود حیات یافتن جنبشهای اجتماعی مخالف سرمایه داری انحصاری سیستم سیاسی اعتقاد به ضرورت تمرکز ثروت برای تبدیل شدن آمریکا به یک قدرت اقتصادی جهانی داشت. دغدغه رهبران سیاسی میزان رقابت نبود، بلکه آنان خواهان توسعه هرچه سریعتر اقتصادی بودند که به اجبار انحصار را گریز ناپذیر میساخت. (همان منبع)
در بحران ۱۸۹۳ گروههای اجتماعی حیات اقتصادی را در شکل مستقر آن ناکارآمد تشخیص دادند ولی کمترین حمایت را از سوی رهبران سیاسی دریافت نمودند. جنبش پیشرو که در بطن این بحران شکل گرفت به کمترین توفیق و از نقطه نظر سیاسی به هیچ دست آوردی دست نیافت.
اما در بحران ۱۹۲۹ به یکباره تمامی معادلات و ارزیابی ها در بین رهبران سیاسی و از سوی دیگر مردم دچار تغییر شد. برخلاف بحران ۱۸۹۳ که در عصر یکه تازی سرمایه داری در مطرح ترین کشورهای اروپایی به وقوع پیوست، بحران ۱۹۲۹ در دوران پس از انقلاب بلشویکی در روسیه و مطرح شدن سیستم اقتصاد برنامه ریزی شده به عنوان مطلوبترین گزینه در مقابل سرمایه داری به صحنه آمد. (همان منبع)
میلیون ها نفر بیکار در گستره کشور و ناتوانی مردم عادی برای کسب معیشت، ، خطری جدی را در برابر سیستم سیاسی به صحنه آورده است. رکود ۱۹۲۹ فاجعهبارترین و خانمان براندازترین بحران و شناختهشدهترین سقوط بازار بورس در طول تاریخ اقتصاد آمریکا و دنیا بود.
این بحران، دیرپاترین، پردامنهترین و عمیقترین رکود سده ۲۰ میلادی بود. بعد از رشد فزاینده بورسبازی در آمریکا در سالهای پایانی دهه ۱۹۲۰ که تا اندازهای بر رشد صنایع تازهای همچون خودروسازی و خبرپراکنی رادیویی استوار بود، شاخص سهام بازار بورس نیویورک در پنجشنبه، ۲۴ اکتبر ۱۹۲۹، ۱۳ درصد افت کرد.
سقوط بازار بورس در سال ۱۹۲۹ چندین ریشه در پس خود داشت. ضعفهای ساختاری و رخدادهای خاصی که این سقوط را به رکودی بزرگ بدل کرد و شیوه گسترش بحران در میان کشورهای مختلف، از جمله این ریشهها بود. مورخان بر عواملی ساختاری چون ورشکستگی گسترده بانکها و سقوط بازار بورس اشاره میکنند. در برابر، اقصاددانانی مانند میلتون فریدمن با انگشت، عواملی مالی نظیر اقدامات فدرالرزرو در کاهش عرضه پول و نیز تصمیم انگلستان برای بازگشت به نظام پایه طلا با نسبتهای پیش از جنگ جهانی اول را نشان میدهند و آنها را در بروز بحران مقصر میدانند.
رکود بزرگ پیامدهای سیاسی بیشماری داشت. از جمله رویکردهای لیبرال در میدان اقتصاد کنار گذاشته شد و روزولت سیاستهای کینزی را به جایشان نشاند و به این ترتیب نقش دولت فدرال در اقتصاد آمریکا بسیار بزرگ شد. بین سالهای ۱۹۳۳ و ۱۹۳۹ مخارج دولت فدرال سه برابر شد و منتقدین روزولت او را متهم میکردند که دارد لباس سوسیالیسم بر تن آمریکا میپوشاند.
رکود بزرگ عاملی مهم در پیدایی سوسیالدموکراسی و اقتصادهای برنامهریزیشده در کشورهای اروپایی بعد از جنگ جهانی دوم بود. هر چند اقتصاددانان اتریشی از دهه ۱۹۲۰ به نقد باورهای کینز نشسته بودند، اما دردهه ۱۹۷۰ و تحت تأثیر فریدمن بود که رویکر کینزی در میدان سیاست زیر سوال رفت.
لیبرالها به عنوان وارثان پیشروهای اواخر قرن نوزدهم، تعریف وسیعتر و بنیادیتری از انحصار را مطرح کردند تا سرمایه داری بازاری را غیرعادلانه معرفی کرده و آن را به یک چالش سیاسی در قلمرو اجتماعی تبدیل و تعریف کردند، اندیشه های آدام اسمیت و مفروضهای سرمایه داری بازاری مبتنی بر دست نامرئی به چالش گسترده گرفتار شدند.
آنچه پیشروها در اواخر قرن نوزدهم به دنبال تحقق آن بودند، یعنی در هم فرو ریختن انحصارها و به تبع آن مشروعیت زدایی از اصل دست نامرئی، در دستور کار قرار گرفت. برای اصلاح سیستم سرمایه داری نگاه معطوف به اروپا شد.
رهبران حزب دمکرات اصلاح سرمایه داری را در قالب فلسفه دولت مداخله گر که اساس اقتصاد مطرح شده بوسیله کینز بود را مبنای قانونگذاری قرار دادند. لیبرالها خواهان جایگزینی سیستم سرمایه داری نبودند؛ بلکه سیاست اصلاح سرمایه داری را پی گرفتند.
سرمایه داری بازاری که خواهان عدم دخالت دولت و به عبارت دیگر مطلوب بودن دولت کوچک است، بوسیله لیبرالهای آمریکایی کاملاً از صحنه معادلات اقتصادی کنار گذاشته شد و سرمایه داری سامان دهی شده مبنای فعالیتهای اقتصادی قرار گرفت
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |